معنی حزب موسولینی

حل جدول

حزب موسولینی

فاشیست

فاشیسم


موسولینی

رهبر حزب فاشیست ایتالیا

بنیانگذار حزب فاشیست ایتالیا

دیکتاتور سابق ایتالیا

لغت نامه دهخدا

موسولینی

موسولینی. [س ُ] (اِخ) بنیتو. متولد 1883 م. در پرداپیو (یکی از ایالات ایتالیا). دیکتاتور و رجل سیاسی ایتالیا در سالهای بین 1922 تا 1945.وی فرزند یک آهنگر انقلابی بود. و خودش چون مانند پدرش افکار انقلابی داشت. در اوان جوانی به سویس فراری و پناهنده شد و بعداً به ایتالیا بازگشت و روزنامه ٔ آوانتی را با نحوه ٔ افکارسوسیالیستی انتشار داد. در دوران جنگ بین الملل اول (1914-1918 م.) روزنامه ٔ پوپولو دیتالیا (ملت ایتالیا) را انتشار داد. در سال 1919 طرح حزب فاشیست را ریخت و از این تاریخ بنام دوچه (رهبر) نامیده شد و از سال 1924 بعنوان صدراعظم ایتالیا زمام امور کشور را به دست گرفت و نوعی حکومت دیسیپلینی و اختناق شدیدرا بوجود آورد و تا سال 1943 بهمین سمت باقی بود که در ژوئیه ٔ این سال از حکومت خلع و محبوس گردید. پس از مدتی بوسیله ٔ تعدادی از چتربازان آلمانی از زندان فراری داده شده و بشمال ایتالیا برده شد و در آنجا نوعی حکومت جمهوری تحت رهبری حزب فاشیست برقرار ساخت. بالاخره در آوریل سال 1945 به دست میهن پرستان ضد فاشیست ایتالیائی گرفتار و تیرباران گردید و مدتها جسدش در میلان بعنوان جسد یک تبه کار برای تنبه سایرین به صورت معلق آویزان گردید. (از دائره المعارف کیه).


حزب

حزب. [ح ُ] (ع ص، اِ) ج ِ حازب. (منتهی الارب). || ج ِ حزیب. (منتهی الارب).

حزب. [ح ِ] (ع اِ) گروه. (ترجمان عادل) دسته. (منتهی الارب). گروه مردم. (غیاث). ثله. (دهار). حزبه. حِزق. فوج. فرقه. ج، احزاب. (منتهی الارب). || جمعی از کفار که متفق شده، به حرب رسول (ص) آمدند. و آن حرب را «غزوه ٔ احزاب » نامند. || یاران. مددکاران. (منتهی الارب). ملازمان. سپاه یا دوستان یا تابعین برای کسی:
حافظ اعلام شرع، ناصردین رسول
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا.
خاقانی.
|| در اصطلاح علم فتوت از علوم تصوف طایفه ای باشند منسوب به یک شخص. و فرق میان حزب و بیت آن است که حزب در بیت داخل باشد چون بطن در قبیله، و احزاب متفق باشند و با یکدیگر محاضره نکنند، اما بیوت مختلف باشند. (از کتاب نفائس الفنون، علم فتوت). || چهار یکی از جزو قرآن و مجموع قرآن سی جزء است پس قرآن صد و بیست حزب باشد. یک صد و بیستم قرآن. || سلاح. (منتهی الارب). ساز جنگ. || ورد. || وظیفه. || نوبت آب. (منتهی الارب). || نصیب. پاره ای از هر چیز. || دسته و فرقه ٔ سیاسی که در امور اجتماعی نظرهای خاص بیک طبقه را تعقیب کند.
- حزب اﷲ؛ حزب خدا. مؤمنین. گروه صلحاء. (غیاث).

حزب. [ح َ] (ع مص) رسیدن چیزی به کسی. رسیدن کار سخت که اندوهناک گرداند. (از منتهی الارب). کاری رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). دشوار شدن چیزی بر کسی و فشردن او را. سخت شدن. حزابه.

سخن بزرگان

موسولینی

آنان که همیشه و مداوم از زندگی گله و شکایت دارند، کمتر از دیگران برای نبرد روزانه آماده هستند.

فارسی به عربی

حزب

حزب، طائفه، فئه، حزب الاستقلال


حزب مخالف

حزب المعارضه

عربی به فارسی

حزب

قسمت , بخش , دسته , دسته همفکر , حزب , دسته متشکل , جمعیت , مهمانی , بزم , پارتی , متخاصم , طرفدار , طرف , یارو , مهمانی دادن یارفتن


حزب المعارضة

حزب اقلیت پارلمان , حزب مخالف


حزب الاستقلال

حزب

معادل ابجد

حزب موسولینی

229

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری